حاشیه سود و کاربردهای آن در تحلیل مالی (Profit Margin)
حاشیه سود یکی از نسبتهای مهم مالی به شمار میرود که هدف از آن محاسبه میزان سودآوری یک بنگاه تجاری به ازای فروش است. هدف از محاسبه حاشیه سود در واقع محاسبه این است که یک بنگاه تجاری یا واحد اقتصادی به ازای هر ریال یا دلار فروش چقدر سودآوری کرده است. این نسبت بسیار مشهور است و تحلیلگران از آن برای مقایسه میزان سودآوری و فعالیت سودآورانه یک شرکت و مقایسه و تطبیق فعالیت سودآوری شرکتها با یکدیگر استفاده میکنند.
محاسبه این نسبت مالی اگرچه ساده است اما بسیار بااهمیت است چراکه به گفته بسیاری از تحلیلگران بیش از بقیه کاربرد حاشیه سود نسبتها میزان سودآوری شرکت را اندازهگیری میکند و کارایی آن نیز در مقایسه با سایر نسبتها بیشتر است. از همین رو این نسبت تبدیل به یکی از نسبتهای مشهور در تحلیل بنیادی شده که خود شرکتها نیز این نسبت را به صورت سه ماهه و سالانه گزارش میکنند. حاشیه سود با توجه به اینکه سودهای مختلفی در یک بنگاه تجاری گزارش میشوند انواع مختلفی دارد که به شرح زیر هستند:
حاشیه سود ناخالص اولین مورد از انواع مختلف حاشیه سود است که تحلیلگران برای بررسی فعالیتهای کلی شرکت از آن استفاده میکنند. محاسبه این نسبت بسیار ساده است و تمامی دادههای مربوط به این نسبت را میتوان از صورت سود و زیان استخراج کرد. فرمول محاسبه این نسبت به شرح زیر است:
حاشیه سود ناخالص = (سود ناخالص / فروش خالص) * ۱۰۰
میتوان فرمول را به شرح زیر به صورت جزئیتر نیز نوشت:
حاشیه سود ناخالص = ((فروش خالص – بهای تمامی شده کالا) / فروش خالص) * ۱۰۰
سود ناخالص در حالت کلی در واقع زمانی به دست میآید که بهای تمام شده کالاها را از فروش خالص کسر کنیم که به این صورت اولین سود گزارش شده در صورت سود و زیان یعنی سود ناخالص به دست میآید.
حاشیه سود عملیاتی شرکت یکی دیگر از انواع حاشیه سود است که بیشتر مربوط به فعالیتهای عملیاتی شرکت است. در واقع این سود بر فعالیت خود شرکت متمرکز است و اساسا کاری به فعالیتهایی که خارج از عملیات اصلی شرکت صورت گرفته ندارد. سود عملیاتی از کسر هزینههای عمومی و اداری یا کلا هزینههای عملیاتی از سود ناخالص شرکت به دست میآید. این نسبت در راستای فهم این مسئله است که به ازای هر دلار فروش، شرکت در نتیجه عملیات خود چقدر سود کرده است. سود عملیاتی نیز در صورت سود و زیان یک مرحله جلوتر است و فرمول محاسبه حاشیه سود عملیاتی به شرح زیر است:
حاشیه سود عملیاتی = (سود عملیاتی / فروش خالص) * ۱۰۰
حاشیه سود عملیاتی از آنجا که سودآوری ناشی از فعالیتهای خود شرکت را اندازهگیری میکند نسبت مالی محبوب تحلیلگران است چرا که آنها بر کاربرد حاشیه سود این عقیده هستند این نسبت بیشتر از بقیه نسبتها میزان سودآوری شرکت را اندازهگیری میکند.
حاشیه سود قبل از مالیات به محاسبه این موضوع میپردازد که به ازای هر دلار فروش شرکت چقدر توانسته سود قبل از مالیات کسب کند. از آنجا که هزینه مالیاتی معمولا هزینه ثابتی است که شرکتها به دولتها میپردازند لذا سود قبل از مالیات نیز گاهی مورد توجه تحلیلگران قرار میگیرد. فرمول این نسبت به شرح زیر است:
حاشیه سود قبل از مالیات = (سود قبل از مالیات / فروش خالص) * ۱۰۰
به عنوان مثال اگر حاشیه سود قبل از مالیات شرکتی ۴۰ درصد باشد بدین معنی است که شرکت به ازای هر ۱۰۰ دلار فروش ۶۰ دلار هزینه کرده و ۴۰ دلار نیز توانسته سود کسب کند، البته سودی که هنوز مالیات آن پرداخت نشده است.
حاشیه سود خالص مهمترین نسبت در میان سایر حاشیههای سود محسوب میشود و در این نسبت مالی سود خالص نهایی شرکت مورد توجه قرار میگیرد. به لحاظ ریاضی فرمول حاشیه سود خالص به شرح زیر است:
حاشیه سود خالص = (سود خالص / فروش خالص) * ۱۰۰
حاشیه سود خالص به دنبال محاسبه این موضوع است که اساسا شرکت به ازای هر دلار فروش یا درآمد چقدر سود میکند. اگر حاشیه سود خالص شرکتی ۲۰ درصد باشد بدین معنی است که شرکت به ازای هر ۱۰۰ دلار فروش ۲۰ دلار سود خالص کسب میکند و ۸۰ کاربرد حاشیه سود دلار نیز بابت تمامی هزینهها پرداخت میکند. حاشیه سود خالص ۲۰ درصدی به معنی این است که ۲۰ درصد از فروش کل شرکت را سود خالص تشکیل میدهد. لازم به ذکر است که سود تقسیم شده شرکت در فرمول حاشیه سود جایگاهی ندارد و محاسبه نمیشود.
این نسبت میگوید که در حالت کلی اگر شرکتی قصد داشته باشد میزان حاشیه سود خالص خود را افزایش دهد؛ یعنی از ۲۰ درصد به ۲۵ درصد یا ۳۰ درصد برساند میبایست یا هزینهها را کاهش دهد و یا میزان فروش خود شرکت را افزایش دهد.
گاها در خبرها میخوانیم «حاشیه سود صنعت خودروسازی آمریکا کاهش یافت» و یا «حاشیه سود شرکتهای اروپایی کاهش یافته است»؛ این نشان میدهد که این نسبت مالی از اهمیت بسیار زیادی برای ارزیابی وضعیت سودآوری شرکتها و صنایع برخوردار است. به همین دلیل است که شرکتها به صورت سه ماهه و سالانه گزارش حاشیه سود خود را به سهامدارانشان ارائه کنند تا سهامداران این شرکت از وضعیت سودآوری این شرکتها مطلع شوند.
اگر حاشیه سود شرکتی نزدیک به صفر یا منفی باشد بدین معنی است که شرکت در تلاش برای حفظ خود از طریق کاهش هزینههاست و اگر نتواند در این وضعیت در آینده نزدیک تغییراتی ایجاد کند عملا فعالیت این شرکت تنها باعث زیان خواهد شد. اما بنگاههایی که حاشیه سود مثبت دارند نیز تلاش میکنند تا این نسبت را افزایش دهند یعنی درصد سودآوری شرکت از میزان فروش را از طریق مدیریت بیشتر هزینهها، جایگزین کردن تکنولوژیهای جدید و … افزایش دهند.
تحلیل نسبت مالی حاشیه سود
حاشیه سود شرکتهای صنایع مختلف با یکدیگر متفاوت است بنابراین ممکن است مقایسه حاشیه سود بین شرکتهایی از دو صنعت مختلف چالشبرانگیز باشد. به عنوان مثال میزان فروش و هزینههای دو شرکت مایکروسافت (صنعت تکنولوژی) و والمارت (خردهفروشی) بسیار متفاوت است چون ترکیب سرمایه آنها متفاوت است. شرکتهای خردهفروشی از قبیل والمارت اگرچه ممکن است حاشیه سود پایینی نسبت به شرکتهای تکنولوژی محور از قبیل مایکروسافت داشته باشند اما میزان گردش مالی آنها و گردش سود آنها بسیار بیشتر است.
حاشیه سود میزان گردش سود شرکتها را اندازهگیری نمیکند بنابراین به همین دلیل استفاده از این نسبت به تنهایی برای مقایسه دو شرکت از دو صنعت مختلف میتواند چالشبرانگیز باشد. مقایسه حاشیه سود شرکت مایکروسافت و گوگل منطق بیشتری دارد چرا که هر دو شرکت از یک صنعت هستند و ترکیب سرمایه آنها بسیار مشابه است. به عنوان مثال شرکتهای فروشنده محصولات لوکس دارای حاشیه کاربرد حاشیه سود سود بالایی هستند چرا که نسبت سود به فروش آنها بالاست اما گردش سود آنها بسیار پایین و میزان فروش آنها نیز کم است و به همین دلیل مقایسه یک شرکت فروشنده محصولات لوکس مانند لامبورگینی با یک شرکت فروشنده مواد مصرفی مانند «تارگت» از اساس اشتباه است.
شرکتهای تکنولوژی ممکن است در ابتدای فعالیت توسعهای خود هزینه زیادی متحمل شوند اما سپس میزان هزینه شرکت به شدت پایین میآید. به عنوان مثال شرکت مایکروسافت با توسعه ویندوز در مراحل ابتدایی ممکن است در ابتدای فعالیت خود به دلیل هزینههای تحقیق و توسعه حاشیه سود بالایی نداشته باشد، اما بعدها با فروش میلیونها نسخه از همان ویندوز بدون انجام هزینه حاشیه سود بالایی را به دلیل کاهش هزینهها و فروش زیاد رقم بزند.
مشاغلی از قبیل محصولات لوکس، تکنولوژی و همچنین مواد دارویی دارای حاشیه سود بالایی هستند. مثلا تولید دارو ممکن است در مرحل تحقیق و توسعه هزینه زیادی داشته باشد اما بعدها با ساخت مواد دارویی فروش این مواد در سراسر جهان با حاشیه سود بالایی همراه خواهد بود.
صنعت حمل و نقل، خردهفروشی و تعمیر و نگهداری وسایل نقلیه، کشاورزی، خودرو و .. دارای حاشیه سود پایینی هستند اما میزان فروش این محصولات بسیار بیشتر از محصولات بالایی هستند. محصولات کشاورزی ممکن است در معرض آسیبهای زیادی از قبیل آب و هوا، موجودی انبارهای زیادف عملیات اورهال و ذخیره و … قرار بگیرند و حاشیه سود آنها تحت تاثیر قرار بگیرد. بخش خودرو نیز به دلیل رقابت بسیار شدید، بی ثباتی تقاضای مصرف کننده و هزینه های عملیاتی بالا و پشتیبانی نیز حاشیه سود پایینی دارد.
حاشیه سود (Profit Margin)
حاشیه سود (خالص) که مارجین هم به آن گفته می شود، یکی از نسبت های سودآوری است که از تقسیم سود (خالص) بر درآمد یا فروش به دست میآید. سود خالص که آخرین خط از صورت سود و زیان است، با کسر کردن همه هزینه های شرکت، از جمله هزینه های عملیاتی، هزینه مواد اولیه و هزینه های مالیاتی، از کل درآمد به دست می آید.
در حسابداری و مالی، میزان سودآوری یک شرکت را نسبت به درآمد (فروش) آن با استفاده از مارجین اندازه گیری می کنند.
حاشیه سود یا مارجین به زبان ساده
حاشیه سود به شکل درصدی بیان میشود و به عبارتی مشخص میکند که یک شرکت در ازای هر 100 میلیون تومان فروش (درآمد)، چند میلیون سود به دست می آورد. برای مثال، اگر مارجین سود خالص شرکتی 20% باشد، به این معنی است که این شرکت در ازای هر 100 میلیون تومان فروش، 20 میلیون تومان سود خالص کسب می کند.
انواع حاشیه سود و نحوه محاسبه آن ها
حاشیه سود انواع مختلفی دارد، که از طریق تحلیل عمودی صورت سود و زیان هم می توان آن ها محاسبه کرد.
حاشیه سود ناخالص (Gross Profit Margin)
حاشیه سود ناخالص از تقسیم سود ناخالص بر درآمد به دست می آید. برای محاسبه مارجین سود ناخالص از فرمول زیر استفاده می کنیم:
حاشیه سود عملیاتی (Operating Profit Margin)
حاشیه سود عملیاتی از تقسیم سود عملیاتی (EBIT) بر درآمد به دست می آید. مارجین سود عملیاتی برای ارزیابی سودآوری شرکت از عملیات اصلی آن مورد استفاده قرار می گیرد. برای محاسبه آن از فرمول زیر استفاده می کنیم:
حاشیه سود خالص (Net Profit Margin)
حاشیه سود خالص از تقسیم سود خالص (Net Profit) بر درآمد به دست می آید و یکی از پر کاربرد ترین نسبت های مالی است که تحلیلگر های مالی با استفاده از آن میزان سودآوری شرکت را با توجه به فروش یا درآمد های شرکت مورد ارزیابی قرار می دهند.
روش محاسبه مارجین سود خالص از طریق فرمول زیر نمایش داده شده است:
کاربرد ها و تحلیل حاشیه سود و مارجین
در سطحی ابتدایی، مارجین پایین میتواند اینطور تعبیر شود که سود دهی شرکت چندان ایمن نیست. اگر شرکتی با حاشیه سود پایین، با افت در فروش مواجه شود، مارجین آن حتی کمتر هم خواهد شد و حتی امکان دارد صفر یا منفی شود.
مارجین سود پایین میتواند به نکات خاصی درباره صنعتی که یک شرکت در آن فعالیت دارد یا شرایط کلان اقتصادی آشکار کند. به طور مثال، اگر مارجین سود یک شرکت کم باشد، میتواند نشان دهنده آن باشد که فروش کمتری از سایر شرکتها در همان صنعت (سهم بازار کم) داشته و یا اینکه صنعتی که شرکت در آن فعالیت دارد خودش از شرایط وخیمی رنج میبرد.
حاشیه سود همچنین به یک سری نکات راجع به توانایی شرکت در مدیریت هزینه هایش اشاره دارد. مخارج بالا نسبت به درآمد (مارجین سود پایین) ممکن است نشانگر این باشد که شرکت، احتمالاً به خاطر مشکلات مدیریتی، در حال تقلا برای پایین نگهداشتن هزینهها است. این امر مستلزم آن است تا هزینه ها بهتر تحت کنترل قرار گیرند. مخارج بالا ممکن است به دلایل مختلفی اتفاق بیفتند، مثلاً شرکت به نسب فروش خود موجودی کالای زیادی دارد، یا اینکه کارمندان زیادی استخدام کرده یا در فضای بیش از حد بزرگی فعالیت میکند و درنتیجه مجبور است پول اجاره زیادی بپردازد و دلایل دیگری از این دست.
از طرف دیگر حاشیـه سود بالا نشانگر سودآوری شرکت است که کنترل بهتری بر هزینههایش به نسبت رقبا دارد.
مارجین ها همچنین میتوانند جنبههای خاصی از استراتژی قیمت گذاری یک شرکت را مشخص نمایند. به طور مثال مارجین سود پایین ممکن است نشان دهد که شرکت کالاهای خود را کمتر قیمت گذاری کرده است.
محدودیتهای استفاده از مارجین ها
گرچه حاشیه سود نسبت مفید و محبوبی برای اندازهگیری سودآوری شرکتها است، اما مثل هر معیار یا نسبت مالی دیگری دارای محدودیتهایی است که سرمایه گذاران باید در هنگام استفاده از آن، این محدودیت ها کاربرد حاشیه سود را در نظر بگیرند.
اگرچه حاشیه سود میتواند برای مقایسه شرکتها با یکدیگر بسیار مفید باشد، افراد باید از این معیار فقط جهت مقایسه شرکتها در یک صنعت خاص و با مدلهای کسب و کار و سطح درآمدی یکسان استفاده نمایند. شرکتها در صنایع متفاوت اغلب مدلهای کسب و کار مختلف با مارجین های گوناگون دارند، به همین دلیل تفسیر مقایسهای بین حاشیههای سود آنها تقریباً بیمعنی است.
به طور مثال، شرکتهایی که اجناس لوکس میفروشند اغلب درصد سود بالایی در اجناس دارند، درحالیکه موجودی کالا و هزینه سربار کمی دارند یا درآمد متوسطی دارند اما از حاشیـه سود بالایی برخوردارند. در سویی دیگر، شرکتهای تولیدکننده کالاهای اساسی به دلیل نیاز به نیروی کار و فضای بیشتر، درصد سود کمی داشته و موجودی کالا و هزینه سربار نسبتاً بالایی دارند. همینطور ممکن است این شرکتها درآمد بالایی داشته باشند، اما از مارجین پایینی برخوردارند.
محاسبه حاشیـه سود برای شرکتهایی که در حال ضرر کردن هستند، خیلی مفید نیست، چون آنها هیچ سودی ندارند.
توضیحات مدیر مالی در مورد مارجین
اعدادی مثل فروش یا درآمد به ندرت میتوانند چیز خاصی راجع به سودآوری شرکت در اختیار قرار دهند و نگاه کردن به درآمدهای یک شرکت اغلب کل داستان را تعریف نمیکند. افزایش درآمدها خوب است، ولی افزایش بدین معنی نیست که حاشیـه سود یک شرکت در حال بهبود است. به طور مثال، فرض کنید که درآمد یک سال شرکت فرضی شناسا ۱ میلیارد تومان بوده و ۷۵۰ میلیون تومان هزینه داشته باشد که مارجین سود او را ۲۵% میکند (۲۵%=۱۰۰۰/(۷۵۰-۱۰۰۰)). اگر در طول سال بعدی درآمدش به ۱٫۲۵ میلیارد تومان افزایش یابد و هزینه های آن به ۱ میلیارد تومان برسد، حاشیـه سود آن ۲۰% میشود ((۱۲۵۰-۱۰۰۰)/۱۲۵۰=۲۰%). گرچه درآمد شرکت افزایش پیدا کرده، اما حاشیه سود شرکت به خاطر افزایش سریعتر هزینه ها نسبت به درآمد، کاهش یافته است.
به همین ترتیب، افزایش یا کاهشی در مخارج شرکت ضرورتاً بدین معنی نیست که حاشیه سود شرکت در حال رشد یا کاهش است. فرض کنید که شرکت فرضی پایا درآمد و مخارجش در یک سال ۲ میلیارد و ۱٫۵ میلیارد تومان باشد. در این صورت حاشیـه سود آن ۲۵% خواهد بود. در سال بعد، شرکت یک تغییر ساختار انجام میدهد و مخارج خود را با حذف یک خط تولید کاهش میدهد، به همین خاطر درآمد کل هم کاهش مییابد. اگر درآمد و مخارج شرکت پایا در سال دوم ۱٫۵ میلیارد و ۱٫۲ میلیارد دلار باشد، پس مارجین سود آن حالا ۲۰% است. گرچه شرکت پایا توانست هزینه های خود را به شکل قابلتوجهی کاهش دهد، ولی حاشیـه سود به شکل قابل ملاحظهای تحت تأثیر قرار گرفت. چون درآمد سریعتر از مخارج با کاهش روبرو شد.
حاشیه سود خالص و ناخالص در بورس و کاربرد آن ها
بررسی حاشیه سود یا «Profit Marigin» یکی از مواردی است که تحلیلهای بنیادین در بازارهای مالی بر پایه آن انجام میشود. اگرچه بررسی حاشیه سود برای خود عوامل شرکت ضروری است، اما تحلیلگران برای محاسبه سود سهام خود، این مفهوم را بسیار جدیتر به کار میبرند. البته حاشیه سود، انواع مختلفی دارد که از جمله آنها میتوان حاشیه سود خالص، ناخالص، عملیاتی، قبل از مالیات، پس از مالیات و …. را نام برد؛ اما در این مطلب صرفاً به بررسی حاشیه سود خالص و سود ناخالص شرکتها میپردازیم تا به ماهیت اصلی این اصطلاحات پی ببریم. اگر شما هم یکی از سرمایهگذاران بازارهای مالی مانند بورس هستید، آشنایی با این مفاهیم میتواند در هر سطحی که هستید، عملکردتان را ارتقا دهد. پس تا کاربرد حاشیه سود انتهای این مقاله از دلفین وست همراه ما باشید.
حاشیه سود خالص چیست؟
حاشیه سود خالص یا «Net profit Margin» در پی محاسبهی سود خالص شرکتها بدست میآید. سود خالص یک واحد تولیدی یا خدماتی را میتوان پس از کسر تمام هزینهها، اعم از هزینههای تولید، هزینههای متفرقه و غیرمستقیم، حقوق و دستمزدها، مالیات و …. محاسبه کرد. این نوع از حاشیه سود با درصد بیان میشود و نشان دهندهی سود اصلی حاصل از فعالیت شرکتها است. برای مثال وقتی میشنویم که میگویند: «سود خالص فلان شرکت ۳۵ ٪ است»، یعنی از هر ۱۰۰۰ تومان فروش آن شرکت، ۳۵۰ تومان آن سود خالص به شمار میآید. به بیان سادهتر، از هر ۱۰۰ تومان فروش آن شرکت، ۳۵ تومان آن حاشیه سود خالص خواهد بود.
لازم به ذکر است که سود خالص شرکتها همیشه مثبت نیست و میتواند به منفی هم برسد. اگر سود خالص یک شرکت منفی باشد، میتوان آن را «زیان خالص» آن شرکت نیز در نظر گرفت. اگر مقدار سود مثبت باشد، در اصطلاح عمومی به آن «درآمد خالص» نیز گفته میشود که سهامداران به آن «سود هر سهم» میگویند. هرچقدر مقدار سود خالص بیشتر باشد، سودآوری یک شرکت بالاتر بوده و سوددهی آن در بازارهای مالی نیز بیشتر است. بنابراین میتوان روی سهام آن سرمایهگذاری کرد.
حاشیه سود ناخالص چیست؟
حاشیه سود ناخالص یا «Gross Profit Margin» به سود حاصل از فروش محصولات شرکت بدون در نظر گرفتن هزینههای تولید، عملیاتی، دستمزدی، مالیاتی و ….. گفته میشود. این نوع از سود را نیز با درصد بیان میکنند که نشان دهندهی بازدهی بالا، مدیریت قدرتمند و توان استفاده از درآمد برای دیگر هزینهها است.
اگر محصولی با قیمت نهایی ۲۰۰۰ تومان در بازار به فروش رسیده باشد و قیمت تمامشدهی آن برای شرکت، ۱۰۰۰ تومان باشد، پس میتوان حاشیه سود ناخالص این محصول را ۱۰۰۰ تومان یا ۱۰۰ ٪ در نظر گرفت. همینطور اگر سود ناخالص یک شرکت برابر با ۵۰ ٪ باشد، به این معنی است که از هر ۱۰۰۰ تومان فروش آن شرکت، ۵۰۰ تومان سود بوده. البته این سود یک سود ناخالص است، چون دیگر هزینههای متفرقهی دخیل در تولید و عرضهی آن، محاسبه نشده است. پس میتوان سود ناخالص را اختلاف فروش و بهای تمام شدهی یک محصول در نظر گرفت. بنابراین با فرمول زیر میتوان آن را محاسبه کرد:
بهای تمام شده محصول – قیمت فروش = سود ناخالص آن محصول
پس از بدست آوردن مقدار سود خالص، حاشیه آن، یعنی حاشیه سود ناخالص آن محصول را نیز با فرمول زیر محاسبه میکنند:
سود ناخالص محصول / فروش = حاشیه سود ناخالص
البته این فرمولها میتواند برای کل فروش محصولات یک شرکت در نظر گرفته شود و تنها یک محصول خاص را دربر نگیرد. در اینصورت باید برای محاسبهی سود ناخالص، میانگین قیمتها لحاظ شود، چراکه ممکن است سود ناخالص یک محصول ۳۰ درصد و سود ناخالص محصول دیگر ۶۰ درصد باشد.
هرچقدر هزینهی تمام شدهی یک محصول پایینتر باشد یا با قیمت بالاتری به فروش برسد، حاشیه سود ناخالص آن محصول بالاتر خواهد بود. البته ارزانتر بودن بهای تمام شده و افزایش قیمت، باید در چهارچوبی باشد که به کیفیت محصول آسیب نزند، در غیر اینصورت سود ناخالص بالای یک محصول پایدار نخواهد بود.
تفاوت سود خالص و سود ناخالص در چیست؟
سود خالص و ناخالص در تحلیلهای بنیادی بازارهای مالی مورد استفاده قرار میگیرند که هریک برای در نظر گرفتن بخشی از جریان فعالیت شرکتها مورد استفاده قرار میگیرند. سود خالص، همانطور که از نامش پیداست، تمام سود باقی مانده برای شرکت را با کسر تمام هزینهها، در اختیار ما قرار میدهد؛ این در حالی است که مقدار سود ناخالص، تنها بیانگر سود فروش است و هزینههای اعمال شده در تولید یا توزیع آن محصول در نظر گرفته نمیشود.
محاسبهی سود ناخالص، راحتتر و سریعتر از محاسبهی سود خالص است؛ چون در نظر گرفتن تمام هزینههای مستقیم و غیرمستقیم شرکت و کسر آن از سود حاصله، امری است که نیاز به دقت و شناخت فراوان از محصولات، بازار و … دارد. بنابراین سود ناخالص شرکتها، به مراتب بیشتر از سود خالص آنها مورد تجزیه، تحلیل و بررسی قرار میگیرد. البته در مواردی که تحلیلگران بنیادی نیاز به بررسیهای دقیقتری داشته باشند، حساب کردن سود خالص شرکتها در اولویت قرار میگیرد.
کاربرد حاشیه سود خالص و ناخالص در بورس چیست؟
کاربرد حاشیه سود خالص و ناخالص در بورس به نوع تحلیلها بستگی دارد. اگر کسی از تحلیل تکنیکال برای پیشبینیهای این بازار استفاده کند، نیازی به بررسی حاشیه سود خالص و ناخالص نخواهد داشت. این تنها تحلیلگران بنیادی هستند که از حاشیه سود خالص و ناخالص شرکتها برای پیشبینیهای خود بهره میگیرند.
لازم به ذکر است که بیشتر تحلیلگران بازارهای مالی، تحلیلگران تکنیکالیست هستند، چراکه تحلیل تکنیکال به نسبت تحلیل بنیادی سریعتر و راحتتر است، اما تحلیل بنیادی درصد خطای کمتری دارد و حرفهایتر و کاربردیتر از تحلیل تکنیکال است.
نکات مهم حاشیه سود خالص و ناخالص
اگرچه محاسبهی حاشیه سودها در بررسیهای مالی کاربرد فراوانی دارد، اما چون بررسی این اصطلاحات، به زمان، انرژی و محاسبات دقیقی نیاز دارد، بهتر است قبل از هرگونه محاسبه حاشیه سود، نکات زیر را در نظر بگیرید:
بررسی شرکت ها با مدل کسب و کار یکسان
با توجه به اینکه شرکتهای مختلف حاشیههای سود متفاوتی دارند، از بررسی حاشیه سودها باید در مقایسه شرکتهایی که دارای مدل کسبوکار یکسان هستند، استفاده شود. مقایسه حاشیه سود شرکتهایی که مدلهای کاری متفاوتی دارند و در صنعت متفاوتی فعالیت میکنند، بینتیجه خواهد بود. (برخی از شرکتها با توجه به نوع فعالیت و تولیدات خود ممکن است حاشیه سود بالا و فروش کم یا حاشیه سود پایین و فروش زیاد داشته باشد!)
استفاده از سایت کدال
برای محاسبهی سود خالص شرکتها، به صورتهای مالی ۳، ۶ یا ۱۲ ماهه نیاز خواهد بود؛ این اطلاعات را میتوان در سایت خود شرکتها یا در سامانهی کدال «ir» مشاهده کرد.
توجه به حاشیه سود پایین
اگرچه حاشیه سود پایین، همیشه نشان از ضعف یک شرکت است، اما در برخی از موارد، حاشیه سود میتواند دورهای باشد یا بخاطر استراتژی خاصی صورت بگیرد. مثلاً ممکن است یک شرکت برای بدست گرفتن سهم بیشتری از بازار هدف، قیمتهای فروش خود را کاهش داده باشد!
بررسی حاشیه سود در بازه زمانی مشخص
تحلیلگران با بررسی صورتهای مالی و حاشیه سود شرکتها در دورههای زمانی مشخص، به پیشرفت یا پسرفت شرکتها و افزایش یا کاهش ارزش ذاتی سهام آنها پی ببرند. بنابراین بهتر است بررسی حاشیه سود با دقت بالا و در یک دوره زمانی مشخص انجام شود.
حاشیه سود دروغین
ممکن است یک شرکت در صورتهای مالی ارائه شدهی خود، حاشیه سود را کمتر یا بیشتر از حد معمول خود در نظر گرفته باشد. به همین خاطر علیرغم گزارشات موجود در سایت شرکتها، سهم بازار، نحوه بازاریابی، تیم مدیریت و …. آن شرکت را نیز رصد کنید.
سخن پایانی
در این مطلب، تعریف، موارد لازم و کاربرد حاشیه سود خالص و ناخالص در بورس را مورد بررسی قرار دادیم. تمام کسانی که به تازگی قصد ورود به بورس را دارند یا میخواهند تحلیل بنیادی را فرا بگیرند، به بررسی این مفاهیم نیاز خواهند داشت. با توجه به دقت بالایی که محاسبه حاشیه سودها میطلبد، میتوانید از آموزشهای جامع تحلیل بنیادی کارشناسان دلفینوِست استفاده کنید.
برای یادگیری “انواع سود” مسیر زیر را به شما پیشنهاد میکنیم:
حاشیه سود چیست؟ | معرفی انواع حاشیه سود و نحوه محاسبه آنها
بررسی حاشیه سود در بررسی عملکرد سازمانها، شرکتها، واحدهای تولیدی یا خدماتی کمک میکند تا تمام جنبههای مربوط به کسبوکار خود، عملکرد را ارزیابی کرده و در پی بهبود آن باشند. در این بین، بررسی سودهای حاصل از فعالیت نهادهای اقتصادی، علاوه بر مدیران این سازمانها، میتواند برای قشر دیگری از جامعه نیز بسیار مفید باشد. تحلیلگران حرفهای و بنیادی بازارهای مالی، دیگر افرادی هستند که با بررسی صورتهای مالی شرکتها، به ارزش ذاتی سهام آنها پی میبرند. این افراد میتوانند در پی این بررسیها، بهترین نمونههای سرمایهگذاری را پیدا کنند.
حاشیه سود دقیقاً چیست؟
حاشیه سود یا «Profit margin» مفهومی است که به کمک آن مقدار سود حاصل از فعالیتهای اقتصادی در برابر هر دلار یا ریال را اندازه میگیرند. در واقع اندازهگیری حاشیه سود شرکتها باعث میشود تا سهامداران بتوانند مقدار سوددهی آنها را اندازه گرفته و به ارزش ذاتی سهامشان پی ببرند. Profit margin را میتوان میزان توانایی یک شرکت در کنترل هزینهها دانست. هرچقدر عدد سود بدست آمده بیشتر باشد، یعنی عملکرد شرکت در مهار و مدیریت هزینهها بالاتر بوده. هرچقدر هم عدد سود به دست آمده کمتر باشد، به این معنی است که شرکت در کاهش و مدیریت هزینهها، عملکرد ضعیفی داشته است.
بررسی و کاربرد profit margin
حاشیه سود بهصورت کلی، یک دید کلی در مورد شرکتها به تحلیلگران میدهد تا به یک نتیجهی کلی در مورد ساختار، شیوه عمل و بازدهی شرکتها برسند. اطلاعات بدست آمده از محاسبه آن به معاملهگران کمک میکند تا بهترین و باارزشترین سهام را برای خرید انتخاب کنند. همچنین اگر عملکرد کلی یک شرکت، رو به وخامت باشد، نتیجهگیریها حاکی از فروش سهام آن شرکت خواهد بود.
انواع حاشیه سود
حاشیه سود با روشهای گوناگونی محاسبه میشود که در هر روش آن، بخشی از عملکرد سازمان مورد توجه قرار میگیرد. بهصورت کلی Profit margin به سه صورت زیر ارزیابی میشود:
سود خالص
حاشیه سود خالص یا «Net Profit Margin» به سودی گفته میشود که پس از کسر تمام هزینههای مربوط به مواد اولیه، خط تولید، حقوق و دستمزد، مالیات، هزینههای عملیاتی و …. بدست میآید. به این نوع بازدهی، سود خالص میگویند، چراکه مقدار سود کاربرد حاشیه سود کاربرد حاشیه سود نهایی را مشخص میکند و به صورت درصد بیان میشود. برای مثال، اگر سود خالص یک شرکت برابر با ۲۵ ٪ باشد، یعنی از ۱۰۰ تومان فروش این شرکت، ۲۵ تومان آن سود خالص و نهایی بوده است.
سود ناخالص
حاشیه سود ناخالص یا «Gross Profit Margin» به سودی گفته میشود که بدون کسر هزینههای لازم در تولید، توزیع، مالیات و ….. بدست میآید. به این بازدهی، سود ناخالص میگویند، چون هزینههای دخیل در تولید آن نیز همراه سود در نظر گرفته میشوند.
سود عملیاتی
حاشیه سود عملیاتی یا «Operating Profit Margin» به سودی گفته میشود که هزینههای متغیر تولید از آن کسر شده است. این نوع از بازدهی، چون دید متوسطی به نسبت دو نوع سود دیگر به ما میدهد، کاربردیتر است. هزینههای متغیر تولید را میتوان هزینههای مربوط به دستمزد، مواد خام و سایر هزینههای عمومی در نظر گرفت که از سود کلی کسر میشود. البته هزینه مالیات به هیچ وجه در سود عملیاتی کسر نمیشود، این در حالی است که در محاسبهی سود خالص، تمام هزینهها، حتی هزینهی مالیات نیز از سود اصلی کسر خواهد شد.
نحوه محاسبه حاشیه سود
محاسبه هر یک از انواع حاشیههای سود به شیوه نسبتاً متفاوتی ارزیابی میشود؛ اما بهصورت کلی در بررسی تمام این سودها، سود بدست آمده بر مقدار فروش تقسیم میشود. به عنوان مثال برای محاسبهی سود عملیاتی باید درآمد عملیاتی را به فروش خالص تقسیم نمایید. در این فرمول، درآمد عملیاتی، به درآمد یک شرکت قبل از پرداخت بهرهها و مالیات گفته میشود که بر کل فروش آن سازمان تقسیم شده تا حاشیه سود عملیاتی آن بدست بیاید. همچنین برای محاسبهی سود ناخالص نیز «قیمت تمام شده» را از «قیمت فروش» یک محصول کسر میکنیم. یعنی اگر یک محصول خاص با قیمت ۱۰۰۰ تومان در بازار به فروش رسیده باشد و قیمت تمام شدهی آن برای شرکت ۵۰۰ تومان باشد، سود ناخالص آن محصول برابر با ۵۰ ٪ یا ۵۰۰ تومان خواهد بود. برای محاسبهی سود خالص نیز باید تمام هزینهها از سود اصلی کسر شود.
سخن نهایی
استراتژیهای فراوانی وجود دارد که مدیران با بکارگیری آنها میتوانند هزینهها را کاهش داده و مقدار سود را بالاتر ببرند، بدون اینکه به کیفیت محصولات خللی وارد شود. بنابراین وقتی یک شرکت، حاشیه سود پایینی دارد، یعنی تیم مدیریت آن از توانایی کافی برای کنترل هزینهها و کاهش سود برخوردار نیست. اگرچه کاهش کاهش و افزایش حاشیه سود، حاصل شیوههای متفاوت کاری مدیران است که میتواند پس از مدتی به حالت عادی برگردد یا فروش بیشتری را رقم بزند، اما رسیدن به یک درک کلی در مورد عملکرد سازمانها، به بررسیهای بنیادی بیشتری بستگی دارد. افراد مبتدی که به تازگی وارد بازار بورس شدهاند یا افرادی که میخواهند تحلیل بنیادی را فرابگیرند، میتوانند از آموزشهای جامع این مفاهیم در سایت دلفینوِست استفاده کنند. چراکه موفقیت در بازارهای مالی، تنها به دانش و تخصص معاملهگران وابسته است.
برای یادگیری “انواع سود” مسیر زیر را به شما پیشنهاد میکنیم:
حاشیه سود چه مفهومی دارد؟
امیر شاملویی
- اشتراکگذاری
حاشیه سود بالا نشان میدهد که شرکت کنترل خوبی روی نحوه مدیریت هزینههایش دارد و میتواند گزینه مناسبی برای سرمایهگذاری باشد. از سوی دیگر، حاشیه سود میتواند نشان دهنده استراتژی قیمتگذاری شرکتها هم باشد.
یکی از مفاهیم پرکاربرد در بازارهای مالی سودآوری و حاشیه سود است. از نظر اقتصادی هدف شرکتها کسب سود بیشتر و دستیابی به منفعت است. علت سرمایهگذاری افراد در آنها نیز همین نکته است.
زیرا اگر انگیزه کسب سود در کار نباشد، دلیلی هم برای سرمایهگذاری وجود ندارد. با وجود تمام این حرفها ممکن است در سنجش گزینه مناسب برای سرمایهگذاری با مشکل روبرو شویم.
به همین دلیل هم بهتر است با اصول سرمایهگذاری بهینه و مفاهیم آن آشنا شویم. در ادامه قصد داریم شما را با حاشیه سود و مفهوم آن آشنا کنیم.
حاشیه سود چیست؟
حاشیه سود که به آن مارجین هم گفته میشود، عبارت است از حاصل تقسیم سود یک شرکت به فروش آن. در برخی موارد هم حاشیه سود حاصل تقسیم سود خالص بر درآمد شرکت است.
این مفهوم در پایان صورت سود و زیان قرار دارد و برای محاسبه آن باید کل هزینههایی که شرکت متحمل شده است، از هزینههای عملیاتی گرفته تا بهایی که برای مواد اولیه پرداخت میکنیم را از کل درآمد کم کنیم.
هزینههای مالیاتی نیز باید از درآمد کل کم شود. حاشیه سود به صورت درصد درج میشود و معنای آن این است که اگر شرکت به عنوان مثال 100 میلیارد تومان فروش داشته باشد و درآمد کسب کند، سود آن چقدر خواهد بود. در واقع، اگر حاشیه سود 30 درصد باشد، شرکت فوق 30 میلیارد تومان سود به دست خواهد آورد.
انواع مختلف حاشیه سود
حاشیه سود را به 3 دسته مختلف تقسیم میکنند. دسته اول حاشیه سود ناخالص است، دسته دوم حاشیه سود عملیاتی نام دارد و به دسته سوم حاشیه سود خالص میگویند. این حاشیه سودها از طریق بررسی و تحلیل صورت سود و زیان قابل دستیابی است. در ادامه به دستههای مختلف حاشیه سود اشاره میکنیم.
حاشیه سود ناخالص
این حاشیه سود حاصل تقسیم سود ناخالص بر درآمد است. در نهایت عدد به دست آمده را در 100 ضرب میکنیم تا حاشیه سود ناخالص برحسب درصد به دست بیاید. سود ناخالص نیز حاصل کم کردن بهای تمام شده از درآمد کل است.
حاشیه سود عملیاتی
این متغیر حاصل تقسیم کردن سود عملیاتی است بر درآمد. کاربرد حاشیه سود عملیاتی آن است که سودآوری شرکت مورد بررسی ما را در عملیات اصلی که انجام میدهد، مورد سنجش قرار میدهد. عدد به دست آمده را ضرب در 100 میکنیم تا این متغیر برحسب درصد به دست بیاید. سود عملیاتی حاصل کم کردن هزینههای عملیاتی کاربرد حاشیه سود از سود ناخالص است.
حاشیه سود خالص
برای به دست آوردن حاشیه سود خالص، باید سود خالص را بر درآمد تقسیم کرد. عددی را که به دست میآید باید در 100 ضرب کنیم. حاشیه سود خالص یکی از نسبتهای مالی است که بسیاری از تحلیلگران به آن توجه میکنند و سودآوری یک بنگاه تولیدی را بر اساس آن مورد سنجش و ارزیابی قرار میدهند. سود خالص نیز برابر است با درآمد کل منهای تمام هزینهها.
افزایش درآمد به معنی افزایش حاشیه سود است؟
درآمد برای شرکتها فقط یک عدد است. این عدد نمیتواند بیان کننده حاشیه سود شرکت باشد، زیرا درآمد عبارت است از مقدار فروش ضرب در قیمت فروش. به این ترتیب مقدار حاشیه سود را نشان نمیدهد. برای روشنتر شدن تفاوت درآمد و حاشیه سود یک مثال بیان میکنیم:
اگر یک شرکت در پایان سال گذشته 10 میلیارد تومان درآمد داشته باشد و مجموع کل هزینههای آن 8 میلیارد تومان شده باشد؛ میزان حاشیه سود آن 20 درصد بوده است. حال اگر در پایان سال جاری درآمد شرکت به 12 میلیارد رسیده باشد آیا میتوان گفت که حاشیه سود شرکت بالا رفته است؟
برای جواب دادن به این سوال ابتدا باید میزان هزینههای کل را نیز در نظر گرفت زیرا هزینهی کل یک شرکت عنصر مهمی برای تعیین حاشیهی سود آن به شمار میرود. اگر به مثال ذکر شده برگردیم و فرض کنیم درآمد شرکت در پایان سال جاری 12 میلیارد و هزینهی کل شرکت نیز 10 میلیارد تومان باشد، حاشیه سود شرکت 16.6 درصد میشود. طبق این مثال فرضی درآمد شرکت بالا رفته است اما حاشیهی سود آن کاهش داشته است.
دانستن حاشیه سود به چه دردی میخورد؟
اطلاع از میزان حاشیه سود میتواند نکات خوبی را در مورد یک شرکت به ما بگوید. اگر میزان حاشیه سود پایین باشد، میتوان نتیجه گرفت که وضعیت اقتصادی شرکت چندان خوب نیست و سرمایهگذاری خیلی خوبی نخواهد بود.
شرکتی که حاشیه سود پایینی دارد، در صورتی که با مشکلی در درآمدزایی روبرو شود، حاشیه سود آن پایینتر هم خواهد رفت. مقایسه مارجینهای سود شرکتهای یک صنعت با یکدیگر میتواند نشان دهد که شرایط هر شرکت به چه نحوی است و چه مشکلاتی در فروش و کسب درآمد دارد.
علاوه بر این، حاشیه سود نشان میدهد که شرکتها چطور هزینههایشان را مدیریت میکنند و چقدر در این زمینه خوب عمل کردهاند. وقتی مارجین سود پایین باشد یعنی مخارج شرکت نسبت به درآمد زیاد باشد، میتواند نشانهای از وضعیت نامناسب یک شرکت از نظر مدیریت باشد.
مخارج و هزینههای بالا ممکن است به این دلیل اتفاق افتاده باشد که شرکت نیروی انسانی زیادی نسبت به حالت بهینه خود استخدام کرده باشد. از طرف دیگر، حاشیه سود بالا نشان میدهد که شرکت کنترل خوبی روی نحوه مدیریت هزینههایش دارد و میتواند گزینه مناسبی برای سرمایهگذاری باشد.
از سوی دیگر، حاشیه سود میتواند نشان دهنده استراتژی قیمتگذاری شرکتها هم باشد. مثلا ممکن است مارجین به این علت پایین باشد که یک شرکت محصولات خود را ارزانتر میفروشد و شاید با این کار یک استراتژی را دنبال میکند. دانستن دلیل پایین یا بالا بودن مارجین میتواند ما را به تصمیم درستی برای سرمایهگذاری در آن شرکت برساند.
نکاتی که باید در سنجش حاشیه سود به آنها دقت کرد
در بالا به بررسی حاشیه سود پرداختیم و به نکاتی در خصوص آن اشاره کردیم. گفتیم که این معیار میتواند به ما کمک کند تا وضعیت یک شرکت را به طور کلی بفهمیم و در خصوص سرمایهگذاری برای آن تصمیم بگیریم. با این حال حاشیه سود هم مشکلاتی دارد که باید به آن توجه کنیم.
در مجموع، این نسبت را زمانی میتوان به کار برد که شرکتها در یک صنعت فعالیت کنند و مدل کسب و کار آنها هم مشابه باشد. وقتی شرکتها متعلق به صنایع مختلفی باشند یا مدل کسب و کارشان فرق داشته باشد، مقایسه آنها چندان درست نخواهد بود.
مثلا شرکتی کاربرد حاشیه سود که کالای لوکس و تجملاتی میفروشد را نمیتوان با تولیدکننده کالاهای اساسی و ضروری مقایسه کرد. حاشیه سود این شرکتها با یکدیگر فرق دارد و مشتریان متفاوتی هم دارند. در نهایت این که برای شرکتهای زیانده هم محاسبه حاشیه سود چندان فایده ندارد، چرا که این قبیل شرکتها سودی ایجاد نمیکنند که بتوانیم حاشیه سود را بسنجیم.
دیدگاه شما