کشف هویت لیدر بازارها


گزارش حاضر نشان می‌دهد محمد توحیدی طلبه اخراجی جامعه المصطفی و وابسته به جریان شیرازی حتی در میان مسلمانان استرالیا، اپوزیسیون و در بین شیرازی ها جایگاهی ندارد.

لیدر های گریبان چاک کری خوان !

رويانيان و فتح‌ا. زاده ميز کشف هویت لیدر بازارها مديريت را با سكوي هواداري اشتباه گرفته‌اند و كت و شلوار مديريتي را از تن خارج كرده و به جاي آن جامه ليدري بر تن كرده‌اند و همانند دو ليدر گريبان چاك داده براي هم كري مي‌خوانند.

صراط : جنگ دوباره بالا گرفته است. جنگي به غايت بيهوده كه تنها به درد صفحات نشريات زرد و هواداري مي‌خورد. مديران سرخابي بنا به عادت مالوف تمام اين سال‌ها با ادبياتي سخيف عليه هم جنگ تمام عياري را آغاز كرده‌اند كه نهايت آن به هيچستان مي‌رسد. نبردي كه قاعدتا نبايد در دنياي بزرگ دو مدير و لايبرنت‌هاي تو در توي آن جايي داشته باشد؛ اما رويانيان و فتح‌ا. زاده ميز مديريت را با سكوي هواداري اشتباه گرفته‌اند و كت و شلوار مديريتي را از تن خارج كرده و به جاي آن جامه ليدري بر تن كرده‌اند و همانند دو ليدر گريبان چاك داده براي هم كري مي‌خوانند. يك نمايش رقت آميز كه كنايه‌اي نيشدار به اوضاع و احوال فوتبال محتضر ماست و بازتابنده همه حقيقتي است كه بر دو باشگاه بزرگ و پرطرفدار ايران مي‌رود.

دو تيمي كه بي‌ترديد سمبل فوتبالفارسي محسوب مي‌شوند و اين كنش و اين رفتار بي‌هويت آميخته به خصم و دور از دايره ادب و انصاف آينه نماي تمام قد اين فوتبال است. مديران دو باشگاه بزرگ ايران با اين ادبيات به يكديگر مي‌تازند و تاخت و تاز آنها در ويترين رسانه‌ها يادآور دعواي حيدري- نعمتي است. دعوايي كه شايد تنها خروجي فوتبال و اين دو باشگاه باشد و به عرياني حقيقت را روي پرده مي‌برد.

آنجا كه پرسپوليس و استقلال كاسه «چه كنم، چه كنم» در دست گرفته‌اند و حتي از پرداخت حقوق چند هزار توماني يك كارمند ساده باشگاه نيز عاجزند و با اين بنيه مالي و خزانه خالي، پز عالي دارند و ستاره‌هاي ميلياردي را صيد كرده‌اند تا در جنگ شوآف و نمايش از يكديگر عقب نمانند. جنگي كه حالا در كليدي‌ترين برهه فصل به جنگ زرگري تغيير موقعيت داده تا دو مدير از قافله ويترين عقب نمانند و به هر قيمتي كه شده روي جلد براي خود سهمي داشته باشند چراكه اصول مديريت آقايان اينگونه مي‌گويد. مديريت پوپوليستي مانيفست دو مدير سرخابي است.

دو مديري كه اين سبك مديريت را به بچگانه‌ترين شكل ممكن اجرا مي‌كنند. همانگونه كه در ادبيات اين دو و جنگ كلامي، كلمه «بچه» بدل به يك كليدواژه شده. با اين ادبيات و اين پرده دري حيرت‌انگيز مي‌توان دريافت كه چرا ورزشگاه‌هاي ما از يك مكان فرهنگي به چاله ميدان تغيير هويت داده و شنيع‌ترين و وقيح‌ترين الفاظ در آن رد و بدل مي‌شود. ورزشگاهي كه روز به روز خالي‌تر مي‌شود تا در نمايش رقت بار سكوهاي عريان فوتبالي بي رمق، بي هيجان و بي‌اصالت را به نظاره بنشينيم. با اين سطح نازل از فرهنگ در ادبيات عاليرتبه‌ترين مقام دو باشگاه چه انتظاري بايد از سكوها داشت؟ در اين تراوش فرهنگ چگونه مي‌توان به سكوها امر و نهي كرد تا استاديوم را با چاله ميدان اشتباه نگيرند و بازيكنان حريف و داور را زير تازيانه وقاحت نگيرند؟ از كوزه همان برون تراود كه در اوست.

رونمایی «منوتو» از یک روحانی نما؛ تکرار داستان برادر حاتم یا استراتژی نخ‌نمای انگلیسی در تخریب مذهب

گزارش حاضر نشان می‌دهد محمد توحیدی طلبه اخراجی جامعه المصطفی و وابسته به جریان شیرازی حتی در میان مسلمانان استرالیا، اپوزیسیون و در بین شیرازی ها جایگاهی ندارد.

به گزارش خبرنگار سرویس سیاسی خبرگزاری رسا ، شیخ تقلبی استرالیا یا (Australia's fake sheikh) لقبی است که از سوی مسلمانان استرالیا به محمد توحیدی که عراقی‌الأصل و ساکن استرالیا است، داده‌اند. اخیراً شبکه منوتو در مصاحبه‌ای که کشف هویت لیدر بازارها با وی کرده است، از حرف‌های این طلبه اخراجی از حوزه علمیه جامعه المصطفی استفاده کرده است تا دنباله یکی از پروژه‌های قدیمی که ناامید نشان داده روحانیون از حکومت آخوندی را دنبال کنند.

پوشیده نیست که حتی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی دستگاه‌های امنیتی و جاسوسی دشمن تلاش می‌کردند با ایجاد تفرقه و دو دستگی، مردم را نسبت به اسلام حقیقی ناامید سازند که این اقدام، در راستای همان پروژه قدیمی و نخ‌نما شده است. خیلی زشت است که یک کسی با ادعای روحانیت و طلبگی یا اسلامیت، حتی در میان شورای ملی ائمه استرالیا پذیرفته نشده است و میان مسلمانان استرالیا به‌عنوان امام جماعت یا شیخ به رسمیت شناخته نشده و هیچ مسجدی در آنجا حاضر به پذیرش این چهره پرحاشیه نیست.

این روحانی انگلیسی که از وابستگان به دفتر سیدصادق شیرازی است و شاید این روزها برای عزای ملکه برای هم‌پیالگان خود نوحه می‌خواند، آن‌قدر میان جامعه‌ مسلمانان مورد نفرت است که شاید تنها جایی که از او استقبال کنند، شبکه منوتو باشد. در مقابل او می‌بینیم که تعداد زیادی از اپوزیسیون‌ها از محمد حسینی که خود را لیدر ری استارت می‌داند تا امید دانا هم از او متنفر هستند. شاید یکی از تعبیرهای دقیق برای حسینی باشد که درباره او نوشته است: «شما دقیقاً مثل مگسی می‌مانید که روی مدفوع نشسته‌اید!»

معلوم است وقتی که بی‌سوادی مثل محمد توحیدی توسط جامعه المصطفی که یکی از مراکز علمی معتبر جهانی در زمینه آموزش معارف اسلامی، پذیرفته نشده است، در منوتو به چنین یاوه‌سرایی‌هایی بپردازد. البته در کنار این یاوه‌سرایی‌ها درباره جامعه المصطفی، سخنان بی‌اساس و فاقداستدلال دیگری از سوی این شخص مطرح شد به‌‎قدری فاحش و سطحی است که حتی ارزش پاسخگویی ندارد.

وزوزهای شیخ تقلبی استرالیا در استودیوی منوتو

توحیدی در این مصاحبه درحالی که از آزادی و دموکراسی سخن می‌گوید که حتی تحمل انتقادات سایر اپوزیسیون‌ها را نسبت به خود نداشته و برخی از آن‌ها را مسدود کرده است. از توهین توحیدی به یک مرکز علمی معتبر بگذریم، توهین او به جمهوری اسلامی ایران و مراجع معظم تقلید نیز از دیگر نکاتی بود که او در این مصاحبه به سیره سلف و همپیاله‌های انگلیسی‌اش تمسک نموده است.

به‌نظر می‌رسد که دشمنان استفاده از دین را به یکی از راهبردهای اساسی خود برای مبارزه با نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران تبدیل کرده‌اند. آن‌ها با تلاش کشف هویت لیدر بازارها برای استفاده از چهره‌های بی‌سواد که در ظاهر لباس حوزوی نیز به تن دارند، می‌خواهند با استفاده از تکنیک نخ نما شده انگلیسی یعنی «تفرقه بینداز و حکومت کن» بهره ببرند و اهداف خود را دنبال کنند.

وزوزهای شیخ تقلبی استرالیا در استودیوی منوتو

حضور محمد توحیدی در استودیوی شبکه منوتو و مصاحبه با وی با این هدف انجام شد که تمام حرف‌های این شبکه از زبان کسی که لباس روحانیت به تن دارد، تکرار شود تا مخاطب زودباور و منفعل این شبکه‌ها به این تحلیل برسند که نظام کشف هویت لیدر بازارها جمهوری اسلامی ایران حتی میان روحانیون از مشروعیت ساقط شده است که به این وسیله حداقل‌های ذهنیتی برخی از مسلمانان که اعتقاد دارند این نظام اسلامی است و باید باشد، از بین برود.

پیش از این موارد و اسناد بسیاری وجود دارد کشف هویت لیدر بازارها که ساواک برای بدبین ساختن مردم به مشروعیت نظام، دادن پول به طلبه‌های بی‌سواد و روحانی‌نماهایی بود که بتوانند در میان مردم عقاید باطلی را به نام عقاید اسلام ترویج کنند. هنوز این طرح و نقشه از سوی دشمن دنبال می‌شود. هدف دشمن نیز ترویج اسلام سکولاری است که در ذهن مردم تنها باید در اندازه نماز و روزه فردی در کنج خانه‌ای باشد و حق ندارد حکومت تشکیل بدهد و برای مردم امر به معروف و نهی از منکر کند.

وزوزهای شیخ تقلبی استرالیا در استودیوی منوتو

البته باید گفت وای به حال محمد توحیدی اگر این حرف‌ها به گوش ارباب فکری‌اش یعنی سیدصادق شیرازی برسد؛ زیرا سیدصادق شیرازی اعتقاد دارد که حکومت فقها باید بر اساس ولایت شورای فقیهان دنبال شود.[1] این در حالی است که محمد توحیدی در مصاحبه خودش اسلام سکولاری را قبول دارد که حتی نباید درباره پوشش حجاب به خانم‌ها امر و نهی نماید و به تبع نباید حکومتی را در اختیار داشته باشد و اگر حتی حکومت را در اختیار دارد، حق پیاده سازی احکام اسلامی را در آن حکومت ندارد.

اگر بخواهیم از نگاه رسانه‌ای به مصاحبه محمد توحیدی بنگریم، باید تأسف خورد به حال مخاطبانی که این مصاحبه را می‌بینند که بدور از اینکه بدانند در دام شگردهای عملیات روانی این رسانه گرفتار شده‌اند به سرعت تأثیر می‌پذیرند و از نظر اندیشه‌ای سخنان محمد توحیدی پر از تناقضات و اشتباهات فاحش یا سخنانی بی‌اساس و بدون استدلال است که اگر مخاطب فعال این شبکه‌ها به دنبال مقدمات سخنان او بروند، به سخیف بودن سخنان کشف هویت لیدر بازارها محمد توحیدی پی می‌برند.

کشف هویت لیدر بازارها

بازار مکاره «استوری فروش»‌ها

قیمت استوری از 200‌هزار تومان تا 800‌هزار تومان، قیمت عکس تگ شده یک تا 5/1‌میلیون تومان، قیمت عکس به همراه رپرتاژ و معرفی برند از یک‌میلیون و 700‌هزار تومان تا دو‌میلیون تومان؛ این روزها فضای مجازی پر شده است از تبلیغات رنگارنگ پر هزینه. «آرمان» برای تهیه این گزارش مدتی به رصد فضای مجازی پرداخته و در این بین به شات‌های پخش شده تبلیغات دسترسی پیدا کرده است. اکنون در فضای مجازی بازار تبلیغات بسیار داغ است، آن‌چنان که عده‌ای بدون کمترین سختی زیر باد خنک کولر نشسته و آب پرتقال به دست در هفته میلیون‌ها تومان از صفحات مجازی خود درآمد به دست می‌آورند؛ «شاخ‌های اینستاگرامی» که صرفا با پوشش‌های نامناسب برای خود فالوئر جمع کرده اند، بدون آنکه در عرصه‌های علمی، هنری، سیاسی، ورزشی و. استعدادی داشته باشند. از سوی دیگر، پیج‌فروشی با فالوئر زیاد هم از دیگر فعالیت‌های این افراد است، به گونه‌ای که مدتی در یک صفحه فعالیت کرده و با انتشار عکس و فیلم برای خود فالوئر جمع می‌کنند و پس از مدتی همان پیج را به فروش می‌رسانند و دوباره روز از نو، روزی از نو! گرچه تبلیغات در فضای مجازی توسط سلبریتی‌ها جهان شمول است، اما اکنون در ایران وضعیت به گونه دیگری است، آن‌چنان که بدون سابقه کاری هم می‌توان کسب و کاری را در فضای مجازی راه انداخت و به راحتی لایک و کامنت جمع کرد. فقط کافی است که قید برخی مسائل را بزنیم. البته نمی‌توان منکر نفوذ تبلیغات در گرداندن چرخه اقتصادی شد، چرا که مارکتینگ نیز اکنون به عنوان یک علم شناخته شده است، اما بهتر بود فضا به سمتی می‌رفت که میل به ادامه تحصیل در نسل جوان از بین نرود، چرا که ممکن است برخی نوجوانان و جوانان از مسیر درست منحرف شوند و تنها به فکر جذب فالوئر در دنیای مجازی به هر طریقی باشند. البته باید این موضوع را کارشناسی کرد، چرا که نبود اشتغال نیز به این پدیده دامن زده است، تا جایی که برخی جوانان به دنبال راه‌های دیگری برای درآمد خود افتاده اند که تبعات ناگوار اجتماعی به همراه دارد. از سوی دیگر، جوانان تحصیلکرده نیز که وقت خود را صرف درس خواندن کرده اند اکنون بیکارند و با دیدن این نوع از کسب و کار دچار سرخوردگی شده‌اند.
درآمد 3 میلیونی در هفته!
بهمن سال گذشته پیجی را در اینستاگرام ساخت؛ با هدف باز کردن چشم افرادی که فکر می‌کنند باطن شاخ‌های مجازی با ظاهرشان یکی است. او اکنون بالغ بر 58‌هزار دنبال‌کننده دارد که دیدگاهشان را نسبت به شاخ پندارها تغییر داده است. یکی از ادمین‌های ضد شاخ‌ها در گفت‌و‌گو با «آرمان» می‌گوید: تبلیغ در فضای مجازی توسط افرادی که با زحمت سلبریتی شده اند، مشکلی ندارد، اما وقتی فردی معلوم نیست چه کسی است و از کجاست و با چند عکس از دوستان و مهمانی‌های خود آن هم با لباس‌های مثلا لاکچری و چند دابسمش معروف می‌شود و روزانه تبلیغ می‌گیرد اصلا قابل هضم و درک نیست. او ادامه می‌دهد: بسیاری از جوانان تحصیلکرده بیکار هستند و نمی‌توانند آبرویشان را زیر پا گذاشته و این گونه از طریق فالوئر جمع کردن در فضای مجازی به شهرت رسیده و کسب درآمد کنند. به همین دلیل سعی کردم با ساختن این پیج ثابت کنم که پشت پرده چیز دیگری است، چرا که قشر خاصی از جوانان راه راحتی را برای پول در آوردن انتخاب کرده‌اند. آنها با لباس‌های نامناسب از خود عکس و ویدئو پخش می‌کنند و اصلا آبرو، خانواده و فامیل برای آنها جایگاهی ندارد. بسیاری از آنها در هفته سه‌میلیون تومان درآمد دارند. این ادمین که هویت پنهانی دارد، در این باره می‌گوید: نمی‌خواهم خود را مشهور کنم، وگرنه هیچ‌فرقی با دیگران نخواهم داشت. از سوی دیگر، بنده مطالبی را در پیج خود می‌‌گذارم که از پیج‌های عمومی دیگران است و پنهانی از فردی عکس نگرفته و منتشر نمی‌کنم. بر همین اساس از چیزی نمی‌ترسم، گرچه بارها و بارها بنده را به شکایت کردن تهدید کرده اند، اما بهتر است این افراد در ابتدا تصاویر و رفتارهای غیر قابل انتشار خود را از صفحات مجازی پاکسازی کنند و بعد به شکایت از من بپردازند. شاخ پندارها تنها کاری که می‌توانند انجام دهند هک کردن پیج من است که آن هم اهمیتی ندارد. او درباره اتحاد ضد شاخ‌ها اظهار می‌کند: بنده تنها یک کانال تلگرام و یک پیج اینستاگرام دارم و با بقیه دوستانی که در این راستا فعالیت می‌کنند متحد هستم و گاهی با همدیگر همفکری داریم.
دابسمش یک‌میلیون تومان!


از او می‌پرسیم چگونه به این فکر افتاد که هویت اصلی شاخ‌های مجازی را آشکار کند؛ می‌گوید: من چندین بار پیج زده و هک شدم، چون امنیت پیجم صفر بود. از آن زمان مصمم شدم تا در این زمینه به صورت گسترده فعالیت کنم، چرا که دیدم برخی از اطرافیانم عکس‌های یکی دو شاخ مجازی را برای من فرستادند و افسوس زندگی آنها را خوردند، حتی به دلیل فالو بک دادن یکی از شاخ پندارها کم مانده بود گریه کنند! آن زمان بود که به عمق فاجعه پی بردم، چون وضعیت زندگی شاخ‌های مجازی برای جمع کردن فالوئر و گرفتن تبلیغات صرفا تظاهر است، افرادی که حتی چهره خود را قبول ندارند و با عمل جراحی می‌خواهند که شبیه یک انسان دیگر شوند. گرچه با عمل جراحی زیبایی مخالف نیستم، اما شبیه فرد دیگری شدن ناشی از مشکلات روانی است. او درباره تجارت با صفحات مجازی عنوان می‌کند: در این زمینه قیمت تبلیغات متغیر است، ولی برای یک روز از صد‌هزار تومان کمتر نیست. بعضی صفحات مجازی که در سطح من فالوئر دارند هزینه تبلیغاتشان حدود 70 تا 80‌هزار تومان است و برخی دیگر که فالوئر آنها حدود نیم‌میلیون نفر است روزانه حدود 200 تا 250‌هزار تومان برای تبلیغات می‌گیرند. این ادمین با بیان اینکه هر قدر تعداد لایک و کامنت‌ها بیشتر باشد موجب بالا رفتن قیمت تبلیغات می‌شود، می‌گوید: قیمت تبلیغات با دابسمش هم متفاوت است و تقریبا حدود یک‌میلیون تومان است.
ترویج فرهنگ‌ مصرف‌گرایی با دلالی مجازی
مریم 29‌ساله است و مدرک کارشناسی ارشد حقوق از دانشگاه شهید بهشتی دارد. او یکی از کاربران فضای مجازی است و درباره تبلیغات در صفحات شاخ‌پندارهای مجازی می‌گوید: اين افراد كار مولدی ندارند، يعني روانشناس، پزشك، تور ليدر، وكيل، تولیدکننده و. نیستند که در بحث خدمات و حتی ارائه كالاهايي مانند مبل، ميز و. تبلیغات داشته باشند. او ادامه می‌دهد: آنها در واقع دلال دنياي مجازي هستند كه فرهنگ مصرف‌گرايي را گسترش می‌دهند و مي‌خواهند غير مستقيم به مخاطبان خود بگویند که اگر فلان رستوران نروی نصف عمرت بر فناست یا اگر در فلان ظرف چای نخوري طعم واقعي چاي را نمی‌فهمی! مریم می‌افزاید: مخاطبان عادي هم با دیدن این تصاویر در فضای مجازی كمبودهايي را حس مي‌کند و به تدریج با خود می‌گوید که چرا من این چیزها را ندارم. از این رو با فالو کردن این افراد قصد دارند که ميل به زندگي لاكچري را در خود زنده نگه دارند. به عبارت دیگر شاخ‌های مجازی می‌خواهند با نشان دادن خلأهای مردم مثل زندگي پر از عشق، زندگي لاكچري و پر از سفر برای خود فالوئر جمع کنند و میزان درآمد خود را بالا ببرند.
تبلیغات بیشتر با افزایش فالوئر
«به نظر من به شخصیت و روحیه شخص برمی گردد که از چه راهی درآمدزایی کند، اما پول درآوردن شاخ پندارهای مجازی از طریق صفحات عمومی روحیات و شخصیت پایینی می‌خواهد.» اینها را کشف هویت لیدر بازارها فرزین 31‌ساله، دانشجوی آی تی به «آرمان» می‌گوید. او ادامه می‌دهد: بیشتر اشخاص نیاز به دیده شدن دارند، اما تفاوتی که شاخ پندارها با دیگر افراد در این زمینه دارند این است که از هر طریقی دیده شوند برایشان تفاوتی ندارد. آنها فقط می‌خواهند با افزایش فالوئر تبلیغات بیشتری بگیرند.
ضرورت فرهنگسازی
مهدی 31 ساله، کارشناس ارشد مهندسی صنایع، یکی از کاربران دنیای مجازی است و در این باره می‌‌گوید: به نظر من تبلیغات شاخ پندارها تبعات منفی دارد، چون حداقل خیلی‌ها را ترغیب به این نوع کارها و این مدل پول درآوردن می‌‌کند که حتی اگر موفق هم نشوند قطعا از راه به در می‌شوند. به نظرم موثرترین راه برای مقابله با این نوع تجارت از طریق شاخ پندارها فرهنگسازی است.

گزارش ايسنا از وضعيت ليدر سابق و تنهاي تيم‌ ملي/ زندگي خياباني رضا چاچا

گزارش ايسنا از وضعيت ليدر سابق و تنهاي تيم‌ ملي/ زندگي خياباني رضا چاچا

روزگاري براي خودت برو و بيايي داشتي. با حركات موزون و تشويق‌هايت تمام استاديوم را به لرزه درمي‌آوردي و چنان شوري در ميان هواداران به پا مي‌كردي كه هر تيمي آرزوي داشتن ليدري هم چون تو را داشت.

تو آنقدر پيش رفتي كه شدي ليدر ايران در جام‌جهاني 1978 آرژانتين و آن‌جا نيز از نگاه‌ها جا نماندي و بازتاب تشويق‌هايت براي تيم‌ملي ايران از ديد مجله معروف فرانسوي "مونديال" دور نماند و اين مجله پس از ديدار ايران و هلند نوشت «ايران فقط يك دروازه‌بان (مرحوم ناصرحجازي) و يك تشويق‌كننده با خود آورده است» و آن تشويق‌كننده كسي نبود جز تو؛ رضا چاچا.

به گزارش خبرنگار ايسنا از خوزستان، چاچا چهره تو براي خيلي‌ها كه هر روز در خيابان‌هاي اهواز رفت و آمد مي‌كنند، آشناست ولي هويت واقعي تو بر آن‌ها پوشيده است. نمي‌دانند كه تو كه بودي و چه گذشته‌اي داشته‌اي. براي آن‌ها كه تو را هميشه با ظاهري نامناسب و در حالتي مستاصل ديده‌اند، باور اين‌كه تو با اسطوره‌اي چون ناصر حجازي هم‌دوره و هم‌سفر بوده‌اي، سخت است.

حالا سال‌ها از آن دوران مي‌گذرد و پاتوقت شده خيابان‌هاي پر رفت و آمد اهواز و نگاهت به دست كرم مردم! تو گم‌ شده‌اي ميان اين همه هياهوي فوتبال و پيدا نيستي از پشت عينك‌هاي آفتابي بازيكنان پر زرق و برق امروزي، وگرنه جام‌جهاني آرژانتين كجا و پرسه در خيابان‌هاي اهواز كجا؟

روزگاري به عنوان ماساژور، وظيفه آماده‌كردن بدن بازيكنان بزرگي هم‌چون ناصر حجازي، ايرج قليچ‌خاني و علي پروين را بر عهده داشتي. نقل است هر كجا بوده‌اي با حركاتت شور و هيجاني در جمع ايجاد مي‌كردي و به بمب خنده معروف بودي.

. خيلي وقت است كه از آن دوران مي‌گذرد و تو در گذر زمان شكسته و كم‌تحرك شده‌اي، شور و هيجان گذشته را نداري، پاهايت خميده است، بريده بريده صحبت مي‌كني، قدم‌هايت كوتاهتر و به هم نزديك شده است؛ در يك كلام، ديگر چاچاي سابق نيستي.

به خانه‌ات كه آمدم سر و صدايي نبود. پر از سكوت بود؛ سكوت مطلق و تنهايي. پر از نامرتبي و آشفتگي. انگار اين خانه تيره و پر از خاك، هزار سال به خود انساني نديده است.

«خانه من خانه مردگان است و از هفت سال پيش كه مادرم مرد، بيچاره شدم. ديگر در اين تنهايي، خواب شبي ندارم.»

ديوار خانه‌ات را پر كرده‌اي از عكس آن‌هايي كه تو را ياد مستطيل سبز مي‌اندازند؛ در اين آلبوم ديواري‌ات جاي كسي خالي نيست؛ ديروزي‌ها و امروزي‌ها، همه در خاطرت هستند. از حجازي و دايي و فركي تا كريمي و مجيدي.

و چه خوب يادت مانده است اولين باري را كه مردم به نام "چاچا" صدايت زدند. «در بازي پاس و قرچه‌يخ، تماشاگران من را به اسم چاچا صدا زدند و بعد در خوزستان به اين نام معروف شدم. در تهران نيز معروف به قوچ‌علي بودم (آن زمان به افراد چاق قوچ‌علي مي‌گفتند). معروفيتم در كشورهاي خارجي نيز به ايتاليا و پايتخت آن شهر رم برمي‌گردد.»

چاچا سفر به كشورهاي مختلف را كه حجم عظيمي از خاطراتش را تشكيل مي‌دهد، جسته گريخته اشاره مي‌‌كند؛ از اين سفر به سفري ديگري مي‌رود و همه را باهم درمي‌آميزد! ذهنش تمركز ندارد.

در جايي خواندم حدودا 30 ساله بودي كه بدنت چربي گرفت، عمل كردي ولي فايده‌اي نداشت، دوباره چاق‌تر شدي. و شدي رضا چاچاي امروز.

انگار ديگر حركاتت براي بعضي‌ها وجدآور نيست. «بعضي از مردم مي‌گويند ديگر مثل گذشته‌‌ها قِل نمي‌خوري چاچا!» از آن همه شور و غوغا، فقط حسرت و افسوس برايت مانده «زماني همه از من حساب مي‌بردند ولي حالا!»

حالا ديگر در خيالت به استاديوم‌هاي پر از تماشاگر سفر مي‌كني، از خود‌‌ بي‌خود مي‌شوي، دست مي‌زني، دست مي‌زني. و شعرهاي ناموزون و درهم ريخته مي‌خواني.

مي‌دانم گله‌ داري از روزگار و آدم‌هاي بي‌معرفتش كه مي‌گويي «امروزه كسي، كسي را نمي‌بيند» گله ‌داري كه مي‌گويي «تا جواني زندگيت را دربياور كه اگر غير از اين باشد بر سرت مي‌كوبند» گله‌مندي كه با آه و افسوس يادت را مي‌بري تا ته ته خاطرات خوش جوانيت.

اما در اين دنياي ناملايم كه قلب‌هاي رئوف را به سختيِ سنگ مي‌كند، هنوز هم هستند كساني كه در گوشه‌اي از قلب‌شان محفوظ داشته‌اند جاي كساني چون تو را كه روزي جمعيتي را براي لحظاتي شادمان مي‌كردي و رها مي‌كردي ذهن آن‌ها را از مشغله‌هاي حجيم دنيا.

آن‌ها همان مردم خوزستان هستند كه بارها از لطف‌شان به خودت گفتي و از آن‌ها به نيكي يادكردي، آن‌ها همان دوستانت هستند كه تو آن‌ها را قديمي‌هاي بامعرفت خطاب كردي. آن‌ها همان‌هايي هستند كه حتي فاصله نيز تو را از خاطرشان پاك نكرده و از غربت نيز محبت‌‌شان را نثارت مي‌كنند.

از لطف و كمك همسايه‌هايت گفتي؛ به سراغ يكي از آن‌ها رفتم و با او هم صحبت شدم. از همسايگي 20 ساله با تو رضايت داشت و گفت «بعد از اين‌كه مادرت را كه 104 سال سن داشت، از دست دادي، تنهاي تنها زندگي مي‌كني» و از آن زمان به بعد همسايه‌ها هرازگاهي برايت غذا درست مي‌كنند.

ليدر سابق تيم‌ملي هيچ وقت طعم زندگي مشترك و پدر بودن را نچشيد، «چند وقتي با يك دختر ترك در تهران عقد بودم، 15 سال داشت و ژيمناستيك كار مي‌كرد ولي بر اثر بيماري فوت كرد. آن زمان حدودا 20 ساله بودم و ديگر نشد كه ازدواج كنم.»

چاچا از طرف عادل فردوسي‌پور كه آن را كويتي‌پور خطاب مي‌كند نيز براي حضور در برنامه نود دعوت شد ولي اين دعوت را رد كرد. او نرفت ولي شايد اگر مي‌رفت، مرور مي‌كرد خاطرات كساني را كه او را در گذر زمان از ياد برده‌اند.

. خانه‌ات را ترك مي‌كنم. و تو باز در غربت غم‌انگيز خانه‌ات با تصوير قاب كرده ياران قديمي زندگي مي‌كني.

محمدرضا صفاريان‌، زاده اهواز است، پدرش كرد و مادرش اهل دزفول. سنش را نمي‌گويد، شايد هم در خاطرش نيست كه چه زماني پا به اين دنياي پر فراز و نشيب گذاشت، فقط مي‌گويد بنويس 100 سال ولي در جايي به نقل از او خواندم متولد 1322 است.

از هفت سالگي به ورزش گرايش پيدا كرد و در بين رشته‌ها، فوتبال را انتخاب كرد. او فوتبال را در حد محلات بازي كرد، كنار رودخانه كارون و در زمين‌هاي معروف به رضا چاچا. در مقطعي نيز به عنوان توپ جمع كن در مسابقات فوتبال حضور مي‌يافت.

20 سال ليدر تيم‌هاي مختلف بود و علاوه بر آن 13 سال به عنوان ماساژور در تيم‌هاي ملي فوتبال نوجوانان، جوانان، بزرگسالان، تيم‌هاي خوزستاني و همچنين پاس تهران فعاليت داشته است.

محمدرضا صفاريان علاوه بر فوتبال در رشته‌هاي كاراته و كشتي هم به عنوان ماساژور كار كرده است. او علاقه‌زيادي به ماساژوري بوكسورها داشته كه به آن نيز رسيده است.

رضا چاچا از هياهوي استاديوم‌هاي بزرگ فوتبال، امروز به سكوت رسيده و گوشه‌ي خيابان‌هاي اهواز، روزگار مي‌گذراند.

کشف هویت لیدر بازارها

رئیس کانون هواداران باشگاه پرسپولیس در آخرین واکنش به حرف های کاپیتان این تیم، موضوع مهمی را مطرح کرد.

خبرورزشی: رئیس کانون هواداران باشگاه پرسپولیس در آخرین واکنش به حرف های کاپیتان این تیم، موضوع مهمی را مطرح کرد. این فرد که خودش را لیدر و بوقچی باشگاه پرسپولیس می‌داند و سال‌ها به همین عنوان روی سکو‌ها فعالیت می‌کرد، با حضور علی اکبر طاهری به ریاست کانون هواداران و مشوقین باشگاه پرسپولیس رسید.

حالا مشخص شده طی سال‌های اخیر، بازیکنان پرسپولیس با او مشکلات عدیده‌ای داشتند و بعد از بازی با استقلال خوزستان، این مشکلات به اوج خود رسید و مثل یک بمب، در فضای فوتبال منفجر شد.

ماهینی با پیش کشیدن موضوعاتی مثل ماجرای جدایی مهدی طارمی، فرشاد احمدزاده، دلخوری مرحوم هادی نوروزی و. به دنبال آن بود تا باشگاه را در مورد برکناری رئیس کانون هواداران ترغیب کند، اما این فرد، در آخرین واکنش خود، مسائلی را مطرح کرد که عجیب به نظر می‌رسد. مثلا او در کانال خبری خود نوشت:

*ماهینی الان به دنبال راه فرار می‌گردد و ما، اما همچنان به دنبال این هستیم تا پرسپولیس موفق باشد.

*من مثل برخی دوستان هوچی گر نیستم.

*دوستان بدانند که اگر پرسپولیس قهرمان شد به خاطر حمایت هواداران بوده و مدیریت باشگاه وگرنه برخی دوستان به خاطر دو روز دیر شدن مطالبات می‌دانید که چه اعتصاب و واکنشی که نمی‌کنند.

*اینکه بخواهیم به خاطر جریحه دار کردن احساسات از من با هادی نوروزی حرف بزنیم خیلی بد است. همه از رابطه گرم من و مرحوم هادی باخبر هستند.

*الان که دست هادی از این دنیا بریده شده و نمی‌تواند گواهی بدهد این حرف‌ها را می‌زنند تا با احساسات بازی کنند.

*هادی خودش هم دلش از برخی از دوستان خون شده بود.

*بگذارید دهنم بسته بماند و چیزی نگویم.

این آخرین جمله‌ای که رئیس کانون هواداران باشگاه پرسپولیس نوشته، در نوع خود واقعا جالب است. او چه چیزی در مورد ماهینی می‌داند که از کاپیتان سرخپوشان خواسته بگذارد تا دهانش بسته بماند و چیزی نگوید؟

احتمالا در جلسه امروز که در دفتر حمیدرضا گرشاسبی با حضور این فرد، سیدجلال حسینی و حسین ماهینی برگزار می‌شود، این موضوع ناگفتنی هم جزو اساسی‌ترین موضوعات باشد!



اشتراک گذاری

دیدگاه شما

اولین دیدگاه را شما ارسال نمایید.